چند وقت پیش از تهران داشتم میرفتم اصفهان ردیف جلو یک پسر با پدرش نشسته بودن ؛ از زمانی که سوار شد سوال میکرد ، گویا در حال عزیمت به اصفهان برای سر زدن به پدربزرگ اشون بودن !
بچه از باباش پرسید باباش پرسید بابا هواپیما دستشویی داره ؟
باباش گفت آره داره !
بچه بعد وقتی جیش میکنیم میریزه کجا ؟ میریزه رو سر مردم ؟
بابا گفت نه پسرم جمع میشه توی یک جایی و بعد خالی میکنند !
بچه از موقعی که سوار شدن تا اوائل پرواز همین جوری آب میخورد ! باباش گفت چرا اینقدر آب میخوری تو ؟
بچه گفت میخوام برم دستشویی اش را ببینم !
بعد پذیرایی را آوردن ، بچه گفت بابا پول اینا را کی میگیرند ؟
باباش گفت پول اینا را دادیم ، یکدفعه بچه گفت خب بگو بیشتر بیارن !
هواپیما داشت فرود میومد باباش بهش گفت ببین اصفهان توی شب چقدر قشنگه - اونا سمت چپ بودن - بچه بک نگاه کرد و گفت چیزی پیدا نیست که ! باباش گفت بیا تا بغل ات کنم از اون طرف ببینی ، در حین بلند کردن بچه لبه ی شلوارش گرفت به این میز جلوی صندلی و بچه فریاد زد : بابا چرا شلوارمو میکشی پائین ؟
بچه از باباش پرسید باباش پرسید بابا هواپیما دستشویی داره ؟
باباش گفت آره داره !
بچه بعد وقتی جیش میکنیم میریزه کجا ؟ میریزه رو سر مردم ؟
بابا گفت نه پسرم جمع میشه توی یک جایی و بعد خالی میکنند !
بچه از موقعی که سوار شدن تا اوائل پرواز همین جوری آب میخورد ! باباش گفت چرا اینقدر آب میخوری تو ؟
بچه گفت میخوام برم دستشویی اش را ببینم !
بعد پذیرایی را آوردن ، بچه گفت بابا پول اینا را کی میگیرند ؟
باباش گفت پول اینا را دادیم ، یکدفعه بچه گفت خب بگو بیشتر بیارن !
هواپیما داشت فرود میومد باباش بهش گفت ببین اصفهان توی شب چقدر قشنگه - اونا سمت چپ بودن - بچه بک نگاه کرد و گفت چیزی پیدا نیست که ! باباش گفت بیا تا بغل ات کنم از اون طرف ببینی ، در حین بلند کردن بچه لبه ی شلوارش گرفت به این میز جلوی صندلی و بچه فریاد زد : بابا چرا شلوارمو میکشی پائین ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر