۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

بابا چرا شلوارمو میکشی پائین ؟

چند وقت پیش از تهران داشتم میرفتم اصفهان ردیف جلو یک پسر با پدرش نشسته بودن ؛ از زمانی که سوار شد سوال میکرد ، گویا در حال عزیمت به اصفهان برای سر زدن به پدربزرگ اشون بودن !

بچه از باباش پرسید باباش پرسید بابا هواپیما دستشویی داره ؟
باباش گفت آره داره !
بچه بعد وقتی جیش میکنیم میریزه کجا ؟ میریزه رو سر مردم ؟
بابا گفت نه پسرم جمع میشه توی یک جایی و بعد خالی میکنند !

بچه از موقعی که سوار شدن تا اوائل پرواز همین جوری آب میخورد ! باباش گفت چرا اینقدر آب میخوری تو ؟
بچه گفت میخوام برم دستشویی اش را ببینم !

بعد پذیرایی را آوردن ، بچه گفت بابا پول اینا را کی میگیرند ؟
باباش گفت پول اینا را دادیم ، یکدفعه بچه گفت خب بگو بیشتر بیارن !

هواپیما داشت فرود میومد باباش بهش گفت ببین اصفهان توی شب چقدر قشنگه - اونا سمت چپ بودن - بچه بک نگاه کرد و گفت چیزی پیدا نیست که ! باباش گفت بیا تا بغل ات کنم از اون طرف ببینی ، در حین بلند کردن بچه لبه ی شلوارش گرفت به این میز جلوی صندلی و بچه فریاد زد : بابا چرا شلوارمو میکشی پائین ؟

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

اگر میشه یک کمی استراحت کنید

یکبار توی هواپیما یک دختر و پسر بغل دستم نشسته بودن از وقتی سوار شدن توی بغل هم بودن
موقع تیک آف مهماندار چیزی نگفت ، تا میخواست لندینگ کنه مهماندار دید نخیر انگار اینا دست بردار نیستن اومد گفت اگر میشه یک کمی استراحت کنید تا هواپیما فرود بیاد بعد همدیگه را بغل کنید ؛
لب های دختره و گردنش سیاه شده بود