۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

داستان: انار بانو و پسرهایش

یک داستان که تا حدودی به پرواز و هواپیما هم ارتباط داره , داستان انار بانو و پسرهایش نوشته ی گلی ترقی است , پیشنهاد میکنم بخونید.
فرودگاه مهرآباد ـ پرواز شماره 726 ـ ايرفرانس.

دو بعد از نيمه شب يعني تمام شب بي‌خوابي. يعني كلافگي و خستگي و شتاب، همراه با دلتنگي و اضطرابي مجهول و اين كه مي‌روم و مي‌مانم و ديگر برنمي‌گردم (از آن فكرهاي الكي)، يا برعكس، همين جا، در همين تهران عزيز ـ با همه خوبي‌ها و بدي‌هايش ـ مي‌مانم و از جايم تكان نمي‌خورم (از آن تصميم‌هاي الكي‌تر) و خلاصه اين كه گور پدر اين سرگرداني و اين رفت و برگشت‌هاي ابدي (ابدي به اندازه‌ي عمر من) و اين پرواز نصف شب و كشيدن چمدان‌ها و عبور از گمرك ـ پل صراط ـ و تفتيش تحقيرآميز بدن و كفش و جيب و كيف و سوراخ گوش و دماغ.

ادامه داستان

۱ نظر: